گر این چرخ گردون به مرادت نشد غم
مخورچشم حسودان گردو آدمی نشد به بازار غم مخورحاسد را ملامتی نباشد ز سوی زلف یارغمزده شاید باشد حسودان را غم مخورتو خود دانی مجالی نیست لیل و نهاران رامخمور لعل یمانی باشد دوستان را غم مخورهمای سعادت بر گرده هر که خواهد نشیندبارگه نخواهد مشک ختن در کمندی غم مخورگفتا حافظ شیرین سخن خدایش را در همه حالما نیز می گوییم عیش و جفا را به دغل غم مخورزفروغ صبح ازل دیده ها باز شود به صدق گفتارخدای داند چه شود بر ما صفتی غم مخورای یار معیشت و حیاتم به زیر سقف گردونمگر نمیدانی قسمت را زخال تنهایی غم مخورتجلی گفتار ز دهان واعظ ، تسبیح اوستبازنده نخواهم پیر رعنا را به ملامت غم مخورجرعه ای برمن دهید، فقط اندک جرعه ای یاراتا که سازم بنای تسبیح ز آفریدگار را غم مخورجاودانگی خواهد نفس درون خویشتن را هزاران بارپس دلبری تا کی کند باطن پیروجوان را غم مخورهمای سعادت خواهم تا که نشیند فلاحم راجز ذکر احد نشاید بر من ثنایش را غم مخورذوق داشتن آرمیدگی خیال ، آرزویش بودصبر درگاه وصالم ، ای حسام غم مخور
+ نوشته شده در شنبه سوم تیر ۱۴۰۲ساعت 9:0  توسط سید حسین حسینی - حسام | مهدی(ع )...
ما را در سایت مهدی(ع ) دنبال می کنید
برچسب : نویسنده : 9hossein21100 بازدید : 48 تاريخ : جمعه 30 تير 1402 ساعت: 23:07